بعضی وقتا اونقدر به مامانی گیرمیدی که راضی میشم جلوت بشینم تا هر بلایی میخوایی سرم بیاری کافی فقط نق نزنی اونوقت تسلیمت میشم اینجا هم ازم خواستی که به دست وپاهام لاک بزنی اگه قبول نمیکردم کارم زار بود تا عصر گریه میکردی وقتی هم که این کارو میکردی ازت عکس گرفتم تا وقتی بزرگ شدی ببینی چی کارا با من کردی هر وقت دعوات میکنم با گریه میگی مامان من هر کاری بکنم دعوام نکن... میگی وقتی بزرگ شدی وبچه دار شدی من بچه ام رو نمیزنم ودعواشم نمیکنم با این حرفا به من کنایه میزنی تا من هو تو رو دعوا نکنم همش هم یا به فکر عروس شدن ولباس عروسی هستی وودیگه اینکه همش از بچه دار شدن حرف میزنی اصلا یه بار هم نمیگی درس میخونی الویتت عرو...